به یاد سیران عزیز
سیران جان سلام ..... الهی فدای چشمان یلدایت بشوم من . حالت خوب است ؟ دستهای کوچکت خوبند؟ صورت فرشته نشانت چطور ؟ باز هم گریه می کنی ؟ می دانم ... می دانم دخترم ... جانت سوخت . خیلی درد داشتی می دانم .سیران اگر از ما بپرسی بدان که همه مرده ایم . بعد از تو که رفتی وهمه ی انار ها و سیب ها را بردی از تمام یلدا برای ما سیاهی مانده استو سرمای زمستان ...دخترم جایت خوب است ؟ آنجا هم عروسکهایت با تو بازی می کنند ؟ اینجا که خبری نیست . ما هستیم و جشن آدمک هایی که انار ندارند و سیب را نمی فهمند ...برایمان دعا کن . دعا کن آتش گیسوانت را فراموش نکنیم تا سرمای زمستان طاقتمان را نبرد . دعا کن دخترم . دعا کن کمی بهتر شویم . فقط کمی ... قول می دهم اگر حالم خوب شد به جای تو روی تخته سیاه زمانه بنویسم ...سیران اناردارد ... ایران بهار دارد
جمعه 30 آذر 1391 - 1:16:46 PM