×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

بت... تقدیم به اون که خودش میدونه

به نظر تو خوش باوری نیست
که آدم یه بت رو بپرسته
اونو خداش بدونه
تهایت آرزو هاش و آمالشو تو اون خلاصه کنه
و در نهایت اونو منشا تمام خوبیها و پاکیها بدونه
اما تا کی خوش باوری

ها
تا کی خود فریبی
تا کی بشینه کنار یه تندیس و با اون حرف بزنه؟سجده کنه به پاشوبا دیدنش درون رویاغرق بشه
به پاش بیفته و و دستهاش رو ببوسه
خوب فکرش رو میکنی میبینی باید یه روز به باور برسه

به باورباید بدونه که این تندیس اون چیزهایی رو که ازش میخواد هیچکدوم مهیا نمیکن
این تلقین خودشه
ولی
چقدر اشک آور خواهد بودچقدر بغض در گلو جمع خواهد شد
چقدر سخته

موقع رسیدن به باور و شکستن این تندیس
خیلی سخت
او آیا میتواندولی میدانم نمیتواندچون تمام رنجی که از تراشیدن یه سنگ ضمخت و رسوندن اون به پیکری به نام بت در تمام وجودش لحظه به لحظه به اندازه یه دنیا آشناست

چه ضربهای چکشی که رو دستش نخورده
وچه دونه اشکهای که ازش برای جلای اون بکار نبرده
و چه سوسوی چشمانی که از دست نداده به خاطر زل زدن به تندیس به خاطر...خواسته هاش
حالا دیگه

با یقین میدونم اون نمیتونه
برج خوبیهاش رو بشکنه
ولی باید چشمشاش رو برای بدیها نا محرم کنه

چهارشنبه 4 اسفند 1389 - 1:39:45 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


به یاد سیران عزیز


داستان.


زن،،،،،،


زن رو باید بغل کرد،،،،


زن زیباست،،،،،


از عشق تا،،،،،فاحشه،،،،،


زن؟؟؟؟!!!!!!!!


مادر


عشق


من یک زن هستم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

87089 بازدید

8 بازدید امروز

20 بازدید دیروز

78 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements