×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

در غربت

انبوه واژگان دهانم


نرم نرمک

در خلوت و سکوت خزان می شدند.

و مجمع الجزایر خاطراتم،

در خواب نرم دریا فرو می رفتند.

و برف و کاغذ و تنهایی،

موهایم را

مدهوش رنگ خویش می کردند.

و نام پیرارینم را

اندک اندک ،

به کام با د فرو میبردند.

برج بلند عشقی دیرین ویران شده

در من به خاموشی خود دلخوش...........

تا نسیم یک کلام ساده بر روی این ویرانی وزیدن گرفت

ندانستم ،

اما . آمد و مهمان قرارهای شبانه ام گردید.

تا آمدم باور کنم ویرانی تنها از آن من نیست، چون گردباد سرگردانی در من فرو ریخت.

و من................................ !!؟؟؟؟

با این همه

برای آنکه همچون ثانیه سردی

بر قندیل زمان گذشته، یخ نزنم

پیاله ام را بر می گیرم و از دهکده ای کهنه

به میکده جهان پای می نهم.

چهارشنبه 4 اسفند 1389 - 1:54:01 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


به یاد سیران عزیز


داستان.


زن،،،،،،


زن رو باید بغل کرد،،،،


زن زیباست،،،،،


از عشق تا،،،،،فاحشه،،،،،


زن؟؟؟؟!!!!!!!!


مادر


عشق


من یک زن هستم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

87286 بازدید

35 بازدید امروز

26 بازدید دیروز

134 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements